شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ امشب کوه خضر عجيب حال وهواي شلمچه داشت...و کــــ ر بـ ل ا!
پ بگو امشب زود تر از ما پاشديد دير تر از ما رسيديد رفته بوديد کوه خضر!!بح بح...مامان اينا اينقده تعجب کردن وقتي ديدن نيستين!:دي
ها فهميدم.خيلي دلم گرفته بود.خعيلي!تو فهميدي يا نه؟
اوهوم...اصن از چشات پيدا بود.چون ميخوايد تز من دور شيد يه مدت ِ..نه؟:))
ههه!به همين خيال باش
شوخي کردم.آره واقعا دلم برات تنگ ميشه.تازه الانم که تصورشو ميکنم دلم تنگ شد.تازهMهم فهميد که من به تو عادت کردم
نامردي؟!حيف ک حال ندارم وگرنه همين الان از رو تخت پا ميشدم ميومدم بالا نشونت ميدادم ب چ خيالي هستم!:دي(آيکن خارشووَر گري!)اوه اوه چي شد!:دي
من که گفتم شوخيدم.(آيکن کسي که حال خوارشوورشو گرفته و داره از ته دل ميخنده)
آجييييي...تو بري من شبا تا صب با کي حرف بزنم؟=((با کي برم اون همسايه ووبه رويي رو نگا کنم؟!نروووو...تازه عيد فطر هم ميخوايم بريم مسافرت نيستي:((نرووو...اون از کجا فهميد؟:دي
از ته ته ته دل الان داري ميخندي؟:دي
هههههه!نصفه شبي حالمو دگرگون کردي.خنده بر لبانم شکفت.اون همسايه روبروييه بدبخت معلوم نيس کجاس!(آيکن فضول محل)
آره دارم غش ميکنم از خنده
شکفت؟ايشالا درخت شه:دي//اوهوم اوهوم...چن بار رفتم نگا کردم ديدم نيستش..فک کنم علاوه بر اون آدمه ک کنار پنجره بود کشته بودش خودش روهم کشته!:دي
اون از اينجا فهميد که داشتيم ميحرفيديم يهو وسط حرفاش گفت انس گرفتي باهاش و از اين حرفا...هيييع...
ام خوابه؟بيدار نشه بياد منو بکشه!:دي کي ميايد پايين واس سحري؟!
آخي...الههههي....هيععع..زود بر ميگرديد ديگه!نه؟!
کل خونشون خاموشه.انگاري نيستن
ني دونم...ميايم احتمالا 10 دقه قبل اذون مث زلزله زده ها ميايم پايين و مث گشنه هاي قحطي زده ميبلعيم:))
يني کل خونشون رو کشته؟حتي پاييني ها؟:دي
شايد...حقيقت تلخه!خودشو خونوادشو راحت کرد.خسه شد از بس رپ گوش داد
سحري همراه با موسيقي تِلِق تِلِق ِ بشقاب و قاشق!:دي
خدا بيامرزتشون...زنگ بزنم اورژانس؟
آره ايشالا زود برميگرديم...ولي واقعا دلم واسه اون يکي خونوادمم خيلي تنگ شده.ايشالا اونارم بيبينيم او وخت دوباره ميام ميشينم ور دلت غنچه دوسي..
نه معلوم نيس حدس ما درست باشه.يه وقت مياد فک ميکنيم روحه ها!!!
ايشالا...زود برگرديد...يهو ديدي اومديد و ما خواستيم برگرديم.البته خودت ک اوضاع رو ميبيني....دعا کن ديگه بر نگرديم بهار دوسي!:((
پَ پايه اي بريم تو خونشون ببينيم زنزن يا نه؟ميگيم ما همونيم ک اون شب داشتيم از پشت پنجره نگاتون ميکرديم:دي
ها!ايشالا بمونيد ديگه برنگرديد...مگه قرار نيس تا نيمه شهريور بمونيد؟
بيا خصوصي يه چي بپرسم ازت
تا نيمه شهريور رو که انشااااالله حتما ميمونيم...اما شايد واسه مدرسه مجبور شم ارايل شهريور بيام..ولي کلن دعا کن ديگه هيچوخ برنگرديم شيراز:((
باوشه
آيکن راز ونياز با صداي حاج مهتي سلحشور:)الهي...الهي برنگرديـــــــــــــــــــــــــــــــــــد.(تحرير داشت)
با چه نغمه اي؟:دي
راااااااستي...آبجي دستم ب دامنت...رفتين شيراز اين مودم اي دي اس التون رو خاموش نکنينااا لطفا بي زحمت قربون دساتون!خانرادگي هلاک ميشيم اگه نباشه!:دي
سبک خودش
نه.اصن خونه خودتونه.از تو يخچال هر چي خواسيد برداريد!(آيکن يخچال که کوير لوته)
ممنون.همين نت خودش ي خونه زندگيه واس ما!:دي
صب نميريمااااااااااااااا...هههه
وااااااااااح!واااااقعني؟!کي ميريد؟يني راهپيمايي ميايد؟پ سيد چي؟مگه قرار نبود بياد خونتون؟و هزاران سوال بي پاسخ ديگر...
بتول خانم دختر آقاي انجوي اميري با شوهرش و دوتا دختراش استراليا زندگي ميکردن.بخاطر کار شوهرش.چند وقت پيش شوهرشون جان به جان آفرين تسليم ميکنند بخاطر سکته..بعد بتول خانوم به خونوادش نميگه.بعد يه هفته خبر ميده و برميگردن ايران.حالا ختم شوهرشه.دختراي آقاي انجوي هم زنگ زدن عذر خواهي کردن که نميتونن بيان
آهااااااااااااا..ک اينطووور...خدا بيامرزتشون...جان ب کي تسليم ميکنن؟جان آفرين؟:دي
از طرفي بابا هم ميخوان با ما برگردن شيراز.من کلي اصرار کردم با اتوبوس بريم.اما اوشون گفتن با بابا که بريم مشکلي ني...
آره ديگه پس به من تسليم کنه؟
من وتو چقد حرف داشتيم واس گفتن!!!!!!!!!!!!!بيخود نيس که يه شبکه اي زدن بنام من و تو
زيارت قبول. التماس دعا
امشب که رفتيم کوه خضر من اولش نفهميدم اون راه رو کج کرد رفتيم.غافلگير شدم دلمونم گرفته بود.تازه خيلي هوس کردم ايشالا برگشتيم با شما باهم بريم بالا صبونه بخوريم
بابا؟!واقعا؟يني بابا هم واس مهموني سيمين خانوم اينا نيستن؟!خب راس گفته.اگه بابا باشه مشکلي نيس...آخه جان آفرين رفيق نيلوِ!بلا ملايي سر اين بگه نياد!:دي//آره راي ميگي!البته ما از اين بيشتر حرف ميزنيم رو در رو اما خو نوشتنش بيشتر تنرژي ميگيره بيشترم پيدان!:دي
حالا همه ميگن اينا چي چي ميگن به هم!!!خل شدن
جناب خدايي خدا قبول کنه...محتاجه به دعا!:))
آرههه بريم صبونه بخوريم...خيلي حال ميده...:))وااااي خدا بگم چيکارت نکنه.پکيدم از خنده!:دي البته حق هم دارن فک کنن خل شديم:دي
ايشونم به بحث ما دامن زدند..خدا قبول کنه
:)حنا؟از طرف من حرف نزن عزيز.خودم دس دارم تايپ ميکنم
:دي منو تو نداريم گلم!:)
مامان داره زنگ ميزنه...جواب بديد خو!:))
نميشه.معتاد شدم
نميتونم خودمو بکشم بالا
جا من سحري بخور اشغري
اومديم
واااي رحم کن!بچه اينجا خواااابه!هي ميترکونيم از خنده!:دي
بيايد..کوشيد پس؟!
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top