پيام
+
امشب کوه خضر عجيب حال وهواي شلمچه داشت...و کــــ ر بـ ل ا!

حنا خانوم ♥
91/5/27
حنا خانوم ♥
پ بگو امشب زود تر از ما پاشديد دير تر از ما رسيديد رفته بوديد کوه خضر!!بح بح...مامان اينا اينقده تعجب کردن وقتي ديدن نيستين!:دي
حوالي نور
ها فهميدم.خيلي دلم گرفته بود.خعيلي!تو فهميدي يا نه؟
حنا خانوم ♥
اوهوم...اصن از چشات پيدا بود.چون ميخوايد تز من دور شيد يه مدت ِ..نه؟:))
حوالي نور
ههه!به همين خيال باش
حوالي نور
شوخي کردم.آره واقعا دلم برات تنگ ميشه.تازه الانم که تصورشو ميکنم دلم تنگ شد.تازهMهم فهميد که من به تو عادت کردم
حنا خانوم ♥
نامردي؟!حيف ک حال ندارم وگرنه همين الان از رو تخت پا ميشدم ميومدم بالا نشونت ميدادم ب چ خيالي هستم!:دي(آيکن خارشووَر گري!)اوه اوه چي شد!:دي
حوالي نور
من که گفتم شوخيدم.(آيکن کسي که حال خوارشوورشو گرفته و داره از ته دل ميخنده)
حنا خانوم ♥
آجييييي...تو بري من شبا تا صب با کي حرف بزنم؟=((با کي برم اون همسايه ووبه رويي رو نگا کنم؟!نروووو...تازه عيد فطر هم ميخوايم بريم مسافرت نيستي:((نرووو...اون از کجا فهميد؟:دي
حنا خانوم ♥
از ته ته ته دل الان داري ميخندي؟:دي
حوالي نور
هههههه!نصفه شبي حالمو دگرگون کردي.خنده بر لبانم شکفت.اون همسايه روبروييه بدبخت معلوم نيس کجاس!(آيکن فضول محل)
حوالي نور
آره دارم غش ميکنم از خنده
حنا خانوم ♥
شکفت؟ايشالا درخت شه:دي//اوهوم اوهوم...چن بار رفتم نگا کردم ديدم نيستش..فک کنم علاوه بر اون آدمه ک کنار پنجره بود کشته بودش خودش روهم کشته!:دي
حوالي نور
اون از اينجا فهميد که داشتيم ميحرفيديم يهو وسط حرفاش گفت انس گرفتي باهاش و از اين حرفا...هيييع...
حنا خانوم ♥
ام خوابه؟بيدار نشه بياد منو بکشه!:دي کي ميايد پايين واس سحري؟!
حنا خانوم ♥
آخي...الههههي....هيععع..زود بر ميگرديد ديگه!نه؟!
حوالي نور
کل خونشون خاموشه.انگاري نيستن
حوالي نور
ني دونم...ميايم احتمالا 10 دقه قبل اذون مث زلزله زده ها ميايم پايين و مث گشنه هاي قحطي زده ميبلعيم:))
حنا خانوم ♥
يني کل خونشون رو کشته؟حتي پاييني ها؟:دي
حوالي نور
شايد...حقيقت تلخه!خودشو خونوادشو راحت کرد.خسه شد از بس رپ گوش داد
حنا خانوم ♥
سحري همراه با موسيقي تِلِق تِلِق ِ بشقاب و قاشق!:دي
حنا خانوم ♥
خدا بيامرزتشون...زنگ بزنم اورژانس؟
حوالي نور
آره ايشالا زود برميگرديم...ولي واقعا دلم واسه اون يکي خونوادمم خيلي تنگ شده.ايشالا اونارم بيبينيم او وخت دوباره ميام ميشينم ور دلت غنچه دوسي..
حوالي نور
نه معلوم نيس حدس ما درست باشه.يه وقت مياد فک ميکنيم روحه ها!!!
حنا خانوم ♥
ايشالا...زود برگرديد...يهو ديدي اومديد و ما خواستيم برگرديم.البته خودت ک اوضاع رو ميبيني....دعا کن ديگه بر نگرديم بهار دوسي!:((
حنا خانوم ♥
پَ پايه اي بريم تو خونشون ببينيم زنزن يا نه؟ميگيم ما همونيم ک اون شب داشتيم از پشت پنجره نگاتون ميکرديم:دي
حوالي نور
ها!ايشالا بمونيد ديگه برنگرديد...مگه قرار نيس تا نيمه شهريور بمونيد؟
حوالي نور
بيا خصوصي يه چي بپرسم ازت
حنا خانوم ♥
تا نيمه شهريور رو که انشااااالله حتما ميمونيم...اما شايد واسه مدرسه مجبور شم ارايل شهريور بيام..ولي کلن دعا کن ديگه هيچوخ برنگرديم شيراز:((
حنا خانوم ♥
باوشه
حوالي نور
آيکن راز ونياز با صداي حاج مهتي سلحشور:)الهي...الهي برنگرديـــــــــــــــــــــــــــــــــــد.(تحرير داشت)
حنا خانوم ♥
با چه نغمه اي؟:دي
حنا خانوم ♥
راااااااستي...آبجي دستم ب دامنت...رفتين شيراز اين مودم اي دي اس التون رو خاموش نکنينااا لطفا بي زحمت قربون دساتون!خانرادگي هلاک ميشيم اگه نباشه!:دي
حوالي نور
سبک خودش
حنا خانوم ♥
:)
حوالي نور
نه.اصن خونه خودتونه.از تو يخچال هر چي خواسيد برداريد!(آيکن يخچال که کوير لوته)
حنا خانوم ♥
ممنون.همين نت خودش ي خونه زندگيه واس ما!:دي
حوالي نور
صب نميريمااااااااااااااا...هههه
حنا خانوم ♥
وااااااااااح!واااااقعني؟!کي ميريد؟يني راهپيمايي ميايد؟پ سيد چي؟مگه قرار نبود بياد خونتون؟و هزاران سوال بي پاسخ ديگر...
حوالي نور
بتول خانم دختر آقاي انجوي اميري با شوهرش و دوتا دختراش استراليا زندگي ميکردن.بخاطر کار شوهرش.چند وقت پيش شوهرشون جان به جان آفرين تسليم ميکنند بخاطر سکته..بعد بتول خانوم به خونوادش نميگه.بعد يه هفته خبر ميده و برميگردن ايران.حالا ختم شوهرشه.دختراي آقاي انجوي هم زنگ زدن عذر خواهي کردن که نميتونن بيان
حنا خانوم ♥
آهااااااااااااا..ک اينطووور...خدا بيامرزتشون...جان ب کي تسليم ميکنن؟جان آفرين؟:دي
حوالي نور
از طرفي بابا هم ميخوان با ما برگردن شيراز.من کلي اصرار کردم با اتوبوس بريم.اما اوشون گفتن با بابا که بريم مشکلي ني...
حوالي نور
آره ديگه پس به من تسليم کنه؟
حوالي نور
من وتو چقد حرف داشتيم واس گفتن!!!!!!!!!!!!!بيخود نيس که يه شبکه اي زدن بنام من و تو
.:راشد خدايي:.
زيارت قبول. التماس دعا
حوالي نور
امشب که رفتيم کوه خضر من اولش نفهميدم اون راه رو کج کرد رفتيم.غافلگير شدم دلمونم گرفته بود.تازه خيلي هوس کردم ايشالا برگشتيم با شما باهم بريم بالا صبونه بخوريم
حنا خانوم ♥
بابا؟!واقعا؟يني بابا هم واس مهموني سيمين خانوم اينا نيستن؟!خب راس گفته.اگه بابا باشه مشکلي نيس...آخه جان آفرين رفيق نيلوِ!بلا ملايي سر اين بگه نياد!:دي//آره راي ميگي!البته ما از اين بيشتر حرف ميزنيم رو در رو اما خو نوشتنش بيشتر تنرژي ميگيره بيشترم پيدان!:دي
حوالي نور
حالا همه ميگن اينا چي چي ميگن به هم!!!خل شدن
حنا خانوم ♥
جناب خدايي خدا قبول کنه...محتاجه به دعا!:))
حنا خانوم ♥
آرههه بريم صبونه بخوريم...خيلي حال ميده...:))وااااي خدا بگم چيکارت نکنه.پکيدم از خنده!:دي البته حق هم دارن فک کنن خل شديم:دي
حوالي نور
ايشونم به بحث ما دامن زدند..خدا قبول کنه
حوالي نور
:)حنا؟از طرف من حرف نزن عزيز.خودم دس دارم تايپ ميکنم
حنا خانوم ♥
:دي منو تو نداريم گلم!:)
حنا خانوم ♥
مامان داره زنگ ميزنه...جواب بديد خو!:))
حوالي نور
نميشه.معتاد شدم
حوالي نور
نميتونم خودمو بکشم بالا
حوالي نور
جا من سحري بخور اشغري
حوالي نور
اومديم
حنا خانوم ♥
واااي رحم کن!بچه اينجا خواااابه!هي ميترکونيم از خنده!:دي
حنا خانوم ♥
بيايد..کوشيد پس؟!
خادمة الشهدا
:(